سلامت روان در هر مرحله از زندگی، از کودکی و نوجوانی تا بزرگسالی، مهم است. سلامت روان هر فرد بر برخوردهای عاطفی، روانی و اجتماعی تاثیر میگذارد. در واقع سلامت روان افراد بر نحوه تفکر، احساس و عملکرد تأثیر میگذارد. همچنین با کنترل احساسات خود مانند مدیریت استرس میتوان نوع ارتباطی که با دیگران داریم، را نیز مدیریت و کنترل کنیم.
در طول زندگی خود، اگر با مشکلات روحی روبرو هستید، فکر، روحیه و رفتار شما تحت تأثیر قرار میگیرد.
مشکلات بهداشت روان شایع است اما کمک در دسترس است. افرادی که دارای مشکلات بهداشت روانی هستند میتوانند بهتر شوند و بسیاری از آنها به طور کامل بهبود مییابند.
مطالعه روانشناسی، در واقع یک نوع روشنگری است، که به ما نشان میدهد که چگونه و چرا مانند رفتار خود رفتار میکنیم. استفاده از این اطلاعات میتواند برای به مردم کمک کند تا کیفیت زندگی خود را بهبود ببخشند و از نوع زندگی خود رضایت بیشتری داشته باشند.
روانشناسان بالینی برای شناسایی مشکلات عاطفی، ذهنی و رفتاری در زندگی با بیماران ملاقات میکنند. از طریق مشاهده، مصاحبه و آزمایش، روانشناس اختلالات موجود یا بالقوه را تشخیص میدهد. سپس، همراه با مشتری، آنها یک برنامه درمانی را با توجه به نیاز مشتری تنظیم میکنند. روانشناسان برای اطمینان از برآورده شدن نیازهای وی در طی مراحل، و به منظور تعدیل آن در صورت لزوم، پیشرفت بیمار را به طور منظم کنترل میکنند. نکته مهمی که یک روانشناس بالینی باید همیشه در نظر داشته باشد ایجاد روشهایی برای مراقبت از خود است و داشتن یک احساس واقع بینانه از آنچه میتواند و نمیتواند انجام دهد. ارائه تصویری غیرواقع بینانه به بیماران باعث افزایش اثر عوامل بیماری روانی افراد میشود.
مهارتهای لازم برای روانشناس بالینی شامل تونایی در اجرای تستهای روانی، مهارت حافظه، مهارت تشخیص اختلالات ذهنی (خلقی– شخصیتی- روانی)، مهارت برنامهریزی، مهارت مدیریت موارد بحرانی، مهارت مذاکره، مهارت تحلیل و بررسی آگاهانه از اطلاعات بیمار هستند.
در واقع یک روانشناس بالینی مسائل روانشناختی، عاطفی یا رفتاری را شناسایی میکند. اختلالات روانشناختی، عاطفی یا رفتاری بیمار را تشخیص میدهد. برنامههای درمانی و فرایندهای درمانی را تدوین و اجرا میکند.
به بیماران خود کمک میکند تا اهداف زندگی خود را تعیین کنند و برای دستیابی به پیشرفت و سازگاری فردی، اجتماعی، آموزشی و شغلی برنامه ریزی کنند و در نهایت از طریق جلسات منظم، پیشرفت بیمار را کنترل میکند.
به عنوان یک پزشک، یک روانشناس بالینی قادر خواهد بود از طیف گستردهای از گزینههای شغلی، یکی را انتخاب کند. بسیاری از روانشناسان بالینی با مطب و برنامه خاص خود به صورت خصوصی کار میکنند. سایر محلهای کار معمول شامل مدارس و دانشگاهها، کلینیکها، بیمارستانها، مراکز توان بخشی و مراکز بهداشت روان و جامعه است. با پیشرفت و تحصیلات بیشتر، فرصت پیشرفت در دانشگاه نیز افزایش مییابد. لازم به ذکر است که در حال حاضر در بعضی از شرکتهای خصوصی،با استخدام روانشناس بالینی سعی در بهبود سلامت روانی کارکنان و در نتیجه بهبود روابط موجود در محیط کاری میشود. همچنین نباید نقش روانشناسان بالینی در تحقیقات علمی که به منظور درک بهتر رفتار و روابط انسانی انجام میشوند را نادیده گرفت.
اولین رویکردهای ثبت شده برای ارزیابی و درمان پریشانی روانی ترکیبی از دیدگاههای مذهبی، جادویی و البته تا حدودی پزشکی بود. نمونههای اولیه این پزشکان شامل پاتاجالی، پادماسامبهاوا، رازی، ابن سینا، و مولوی بودند. در واقع بسیاری از درمانهای پریشانی روانشناختی در قرن ۱۸ بر اساس ایدههای شبه علمی بود. در اوایل قرن نوزدهم، یک روش برای مطالعه شرایط روحی و روانی استفاده از فرنولوژی بود، مطالعه شخصیت با بررسی شکل جمجمه. سایر روشهای درمانی معروف در آن زمان شامل بررسی فرم صورت (فیزیوژنومی) و درمان مسمر برای شرایط روحی با استفاده از آهن ربا (مسحور) بود. معنویت گرایی و شفابخشی ذهنی Phineas Quimby نیز محبوب بودند. البته تمامی این روشها توسط جامعه علمی رد شدند. لازم به ذکر است که مطالعه بیماری روانی قبلاً در حوزه فعالیتهای پزشکان مغز و اعصاب بود و روانپزشکان به طور کلی مورد توجه نبودند. فقط در اواخر قرن نوزدهم، زمانی که برای اولین بار زیگموند فروید در حال توسعه روش درمان گفتاری خود در وین بود، اولین کاربرد علمی روانشناسی بالینی آغاز شد. جنگ جهانی دوم نه تنها در آمریکا بلکه در سطح بین المللی نیز به ایجاد تغییرات چشمگیر در روانشناسی بالینی کمک کرد. وقتی جنگ جهانی دوم آغاز شد، ارتش چین روانشناسان بالینی را برای کمک فراخواند. با بازگشت سربازان از جنگ، روانشناسان متوجه علائم آسیب روانی با عنوان چشوک پوسته (که در نهایت اختلال استرس پس از سانحه نامیده میشود) شدند و شروع به بررسیهای لازم برای درمان افراد کردند. که در اسرع وقت به بهترین شکل درمان میشوند. در همان زمان، روانشناسان زن (که از فعالیتهای جنگ مستثنی بودند) با هدف کمک به جوامع در مقابله با استرسهای جنگ و دادن مشاوره به مادران جوان در مورد تربیت کودک فراخوانده شدند.
ابزارهای که روانشناسان از آن استفاده میکنند
این آزمونها برای اندازه گیری انواع خاصی از عملکرد شناختی (که اغلب به آنها IQ گفته میشود) در مقایسه با یک گروه هنجارسازی طراحی شده اند. این آزمونها، مانند WISC-IV و WAIS، سعی در سنجش صفاتی مانند دانش عمومی، مهارت کلامی، حافظه، دامنه توجه، استدلال منطقی و درک بصری مکانی؛ افراد دارند.
هدف از آزمایشهای شخصیتی، توصیف الگوهای رفتاری، افکار و احساسات است. آنها به طور کلی در دو دسته قرار میگیرند: عینی و فرافکنی. اقدامات عینی، مانند MMPI، براساس پاسخهای محدود - مانند بله - خیر، درست - نادرست یا مقیاس رتبه بندیاست که امکان محاسبه نمرات قابل مقایسه با یک گروه هنجاری را فراهم میکند. آزمونهای پیش فرض، مانند آزمون جوهر افشان Rorschach، امکان پاسخهای باز را فراهم میکند، که اغلب بر اساس محرکهای مبهم است.
آزمایشات عصب روانشناختی شامل وظایف خاص طراحی شدهای است که برای اندازه گیری عملکردهای روانشناختی شناخته شده در ارتباط با یک ساختار خاص مغز یا مسیر استفاده میشود. آنها به طور معمول برای ارزیابی اختلال پس از آسیب یا بیماری شناخته شده برای تأثیر بر عملکرد عصبی، یا در هنگامی انجام تحقیقات علمی و کاربردی، برای تقابل تواناییهای عصب روانشناختی در بین گروههای آزمایشی استفاده میشود، استفاده میشود.
داشتن مدرک تحصیلی کارشناسی یا کارشناسی ارشد یا دکتری در یکی از رشتههای روانشناسی عمومی، روانشناسی بالینی، روانشناسی بالینی کودک و نوجوان، علوم شناختی، سنجش و اندازهگیری و روانسنجی، روانشناسی اصلاح و تربیت، روانشناسی شخصیت، مشاوره و راهنمایی، روانشناسی کودکان استثنایی، علوم تربیتی (آموزش و پرورش کودکان عقبمانده ذهنی)، روانشناسی سلامت کاردرمانی با گرایش روانی برای شروع فعالیت به عنوان یک روانشناس بالینی لازم است.